کد خبر : 14577
تاریخ انتشار : دوشنبه 27 فروردین 1403 - 8:41

شهیدی که بشارت شهادتش را گرفت

شهیدی که بشارت شهادتش را گرفت
محسن قبل از اینکه به ماموریت برود خواب دیده بود که حاج قاسم آمده است و پشت میز کارش نشسته است، محسن به حاج قاسم در عالم خواب گفته بود رفقا و همکاران شهید شدند و رفتند و مرا جا گذاشتند، طبق گفته خودش شهید حاج قاسم در خواب به او گفته بود نگران نباش تو هم به آن‌ها ملحق خواهی شد». همسرش می‌گوید محسن با چنان شوقی این خواب را تعریف می‌کرد که وصف نشدنی است.
به این خبر امتیاز دهید

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ نگار؛ به نقل از ایسنا؛ بر اثر حمله جنایتکارانه هواپیماهای رژیم صهیونیستی به ساختمان کنسولگری ایران در سوریه در ۱۳ فروردین ماه، سرداران رشید مدافع حرم سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی و سرتیپ پاسدار محمدهادی حاجی‌رحیمی از فرماندهان، پیشکسوتان و جانبازان سرافراز دفاع مقدس و نیروهای نظامی ارشد ایران در سوریه و ۵ تن از نیروها و افسران همراه آنان به شهادت رسیدند، محسن صداقت یکی از این ۵ نیروی نظامی بود که به شهادت رسید، وی ساکن قم بوده‌است. جهت آشنایی بیشتر با زندگی این شهید بزرگوار و ویژگی‌های اخلاقی او با برادر شهید به گفت‌وگو نشستیم.

۱. شهید محسن صداقت، در چه سالی به دنیا آمد؟

محسن متولد ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ است، من تنها دو سال با او فاصله سنی دارم و همبازی بودیم، او در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد، پدر ما روحانی است ما هفت برادر و یک خواهر هستیم، پیش از محسن، مادرم پسری را باردار بودند آن موقع همزمان با حملات موشکی صدام به قم بود، آن پسر که نامش را محسن گذاشته بودند به دلیل ترس و وحشتی که آن روز بر اثر حملات صدام بر مادرم وارد شده بود بعد از به دنیا آمدن به دلیل ایست قلبی از دنیا رفت و پسر بعدی را که همین شهید محسن صداقت بود، همنام همان فرزند از دست رفته نامیدند.

۲. چه زمانی وارد سپاه شدند؟ مختصری از کار و ماموریت شهید صداقت بفرمایید.

از زمانی که وارد سپاه شد مدام در ماموریت بود، همین ماموریت اخیر محسن در چابهار بود که یکی از همکارانشان روز تدفین برای من نقل کرد که به او گفته است، چرا چنین ماموریت سخت و دوری را قبول می‌کنی، اما محسن گفته بود یک نفر باید این امر مهم را بر عهده بگیرد، این امر نشان دهنده حس مسئولیت‌پذیری محسن است و از بچگی همینطور بود.

محسن همیشه در زندگی‌اش گمنام بود هیچ‌کس حتی پدر و مادر و همسرش هم مسئولیت او را نمی‌دانستند گاهی به شوخی می‌گفتیم محسن تو بالاخره در سپاه و در این ماموریت‌ها چه کار می‌کنی؟ می‌گفت من هیچ کاره‌ام، شوخی می‌کرد و می‌خندید.

۳. در مورد صفات بارز اخلاقی او کمی توضیح دهید.

همه محسن را با کارهای خیر می‌شناختند، خیلی اهل کار خیر بود، در حد توانش چه کمک مالی و چه غیر مالی هر آنچه که می‌دانست و می‌توانست را دریغ نمی‌کرد، در همین سال‌های اخیر با توجه به اینکه پدرم تنها حقوق طلبگی دریافت می‌کنند کمی زندگی برای ایشان سخت بود. به همین جهت محسن به برادران پیشنهاد داد حسابی را برای مادر افتتاح کنند و گفت هرکس در حد توان مبلغی را هر چند اندک برای مادر واریز کند تا قدری از این فشار اقتصادی خانواده کاسته شود، ما بعد از شهادت محسن فهمیدیم او تکفل ۱۵ یتیم را نیز بر عهده گرفته بوده است.

۴. باتوجه به اینکه برادرتان بیشتر در ماموریت بودند از نحوه ارتباط او با خانواده‌اش بفرمایید.

یکی از ویژگی‌های مهم محسن این بود که خیلی ارتباط خوبی با همسر و فرزندانش داشت، محسن هر یک یا دو ماه یکبار به خانواده سر می‌زد، اما همان زمان هم که با خانواده بود تمام وقتش برای آن‌ها بود.

فرزندش محمدطاها در معراج‌الشهدا با پدرش وقتی درد و دل می‌کرد می‌گفت بابا درست است بیشتر مواقع ماموریت بودی و پیش ما نبودی اما همیشه نبودنت را جبران می‌کردی، این‌بار هم قرار بود بیای و نبودنت را جبران کنی، محسن همیشه دست و پای مادر و پدر را می‌بوسید با اینکه ما بیشتر قم بودیم اما او نسبت به ما بیشتر به پدر و مادر سر می‌زد.

۵. برادرتان از شهادت با شما یا خانواده صحبت کرده بود؟

محسن در آرزوی شهادت بود، دست نوشته‌ای از محسن مربوط به تاریخ ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ موجود است که در آن نوشته است «بسم رب الزهرا(س)، با نام خدا و به یاد مهدی(رفیق شهیدم) قرآن را گشودم آیه ۲۰ و ۲۱ سوره مبارکه توبه(آمد)، آن‌ها که ایمان آوردند و هجرت کردند با اموال و جان‌هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آن‌ها به موهبت عظیم (ان‌شاءلله شهادت) رسیده‌اند».

برادرم در ادامه این دست‌خط نوشته است: «پروردگار آن‌ها را به رحمتی از ناحیه خویش و خشنودی و باغ‌های بهشتی که در آن نعمت‌های جاودانه دارند، بشارت می‌دهد، یا رب بحق زهرا سلام‌الله علیها ارزقنا شهادت فی سبیلک. ۱۴۰۲/۱۱/۳۰».

۶. در پایان خاطره‌ای از برادرتان بگویید.

بعد از شهادتش یکی از دوستان محسن پیش من آمد و گفت بار آخری که او قرار بود به ماموریت برود به محسن گفتم فلان کار مانده است وقتی که برگشتی انجام می‌دهیم، محسن در جواب گفت نه دیگر این آخرین باری است که می‌روم و برگشتی ندارم.

به هرحال محسن مزد این سال‌های جهادش را گرفت، در ماه رمضان و در روز شهادت امام علی(ع) به دست شقی‌ترین انسان‌ها به شهادت رسید و دل‌های زیادی را منقلب کرد.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.